امروز جمعه, 10 فروردين 1403 - Thu 03 28 2024

منو

پاسخ به یک شبهه درمورد حقیقت توسل؛ آيا درخواست حضرت يوسف (عليه السلام) از هم زنداني خود توسل محسوب مي‌شود؟

shobhe

سؤال:

در داستان حضرت يوسف (عليه السلام) آ‌مده كه ايشان از هم زنداني خود كه آزاد مي‌شد، درخواست نمود تا نزد صاحبش (يعني پادشاه مصر) از وي ياد كند. حال در اين جا چند سؤال به وجود مي‌آيد:

اولا: آيا اين درخواست حضرت، توسل محسوب مي‌شود؟ ؛

ثانيا: اگر توسل است، چرا حضرت يوسف از اين درخواست خود پشيمان شد و از خداوند طلب بخشش كرد؟؛

ثالثا: آيا توسل آن حضرت به غير خداوند اشكالي ندارد؟

پاسخ اجمالي

متن آيه‌ي مورد نظر ، كه درخواست حضرت يوسف (عليه السلام) را بيان مي‌كند، اين است:

وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني‏ عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ (يوسف/42)

و به آن يكى از آن دو نفر، كه مى‏دانست رهايى مى‏يابد، [حضرت يوسف] گفت: «مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] يادآورى كن!» ولى شيطان يادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد و بدنبال آن، (يوسف) چند سال در زندان باقى ماند.

بعد از توجه و دقت در آيه مباركه ، پاسخ اجمالي اين است:

اولا: اين درخواست حضرت يوسف (عليه السلام) توسل عرفي است نه توسل مصطلح در علم كلام، و در عرف مردم اين نوع توسل مرسوم بوده و يك امر عادي است؛ زيرا خداوند متعال اين عالم تكوين را بر اساس اسباب و مسببات قرار داده و بسياري از امور طبق اين نظام انجام مي‌شود.

بر اساس فرمايش علماء، عالم تشريع نيز بر اساس نظام تكوين است؛ از اين جهت توسل به وسيله براي رسيدن به مقصود، امر جايز و مشروع خواهد بود.

ثانياً: پشيمان شدن و گريه حضرت يوسف (عليه السلام) كه در سؤال مطرح شده، سند معتبر ندارد؛ از اين رو، نمي‌توان نتيجه گرفت كه خداوند متعال ايشان را عقاب و تنبيه كرده و در نتيجه ايشان پشيمان شده و گريه كرده اند.

ثالثا: بر اساس فرمايش مفسران، توسل و درخواست ايشان براي اهداف ذيل صورت گرفته است:

1. استعانت از غير خدا براي دفع ظلم و ضرر. اين مسأله نه تنها جايز و بلکه در برخي موارد واجب است؛ حضرت يوسف (عليه السلام) نيز چون مورد ظلم عزيز مصر و همسرش قرار گرفته بود با اين كه بي‌گناهي وي را مي‌دانستند، براي روشن شدن حقيقت و آگاهي از حالش اين درخواست را با ساقي سلطان مصر مطرح كرد.

2. درخواست حضرت با هدف هدايت سلطان مصر صورت گرفت همانگونه كه ايشان در زندان افراد زيادي را موحد ساخت و هدايت كردند.

بنابراين، هدف حضرت آزادي وي نبوده بلكه اهداف ديگري را مد نظر داشته اند.

ماندن حضرت يوسف در زندان نيز، تصميم و اراده كساني بوده كه وي را به زندان افکندند، تا بر جنايات خود سرپوش بگذارند. البته استبعادي ندارد که علاوه بر مطلب قبل، ماندن در زندان براي تكميل كمالات معنوي ايشان از جانب خداوند صورت گرفته باشد.

بنابراين، نسبت ترك اولي به حضرت يوسف (عليه السلام) و محاسبه باقي ماندن ايشان در زندان به خاطر اين ترك اولي، غير قابل قبول است و صحيح به نظر نمي‌رسد؛ چرا كه آن حضرت در همه حالات خدا را فراموش نكرد و درخواست ايشان يك امر عرفي و عقلاني و توسل به اسباب و مسببات است كه خداوند در نظام تكوين و تشريع آن را قرار داده است.


پاسخ هاي تفصيلي:
پاسخ سؤال اول:
 توسل حضرت يوسف (ع) توسل اصطلاحي در علم كلام نيست.

نخستين مطلب مورد دقت در آيه مباركه مورد بحث اين است كه توسل حضرت يوسف عليه السلام ، توسل اصطلاحي در علم كلام نيست، بلكه از نوع توسل عرفي است كه در ميان مردم فراوان ديده مي‌شود و سنت الهي در عالم خلقت بر همين روش استوار بوده و تا قيامت نيز بر همين منوال خواهد بود.

براي اثبات اين مطلب لازم است به صورت اختصار در باره حقيقت توسل سخن گفته شود.

واژه «توسل» در لغت به معناي «تقرب به غير» است و مراد از «وسيلة» آن چيزي است كه به واسطه آن در توسل، تقرب حاصل مي‌شود.

جوهري در صحاح، «وسيلة» و «توسل» را اين‌گونه معنا كرده است :

الوسيلة : ما يتقرب به إلى الغير ، والجمع الوسيل والوسائل . ... يقال : وسل فلان إلى ربه وسيلة ، وتوسل إليه بوسيلة ، أي تقرب إليه بعمل.

وسيله آن چيزي است كه به واسطه آن به غير تقرب جسته مي‌شود. جمع آن ،‌ وسيل و وسائل است. ... گفته مي‌شود: فلاني براي تقرب به پروردگارش وسيله آورد. معناي «توسل اليه بوسيلة» اين است كه شخصي به واسطه عمل (انجام كاري) به سوي او تقرب جست.

الجوهري، اسماعيل بن حماد (متوفاي393هـ)،‌الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، ج 5 ، ص1841، تحقيق: أحمد عبد الغفور العطار، ناشر: دار العلم للملايين - بيروت – لبنان، چاپ : الرابعة سال چاپ : 1407 - 1987 م

ابن اثير نيز مي‌نويسد:

 ( وسل ) في حديث الأذان «اللهم آت محمدا الوسيلة» هي في الأصل : ما يتوصل به إلى الشئ ويتقرب به ، ...

واژه «وسل» كه در روايت «اللهم آت محمدا الوسيلة» آمده، در اصل به معناي آن چيزي است كه به واسطه آ‌ن به چيزي ديگر رسيده مي‌شود و به واسطه آن قرب و نزديكي پيدا مي‌كند .

ابن أثير الجزري، ابوالسعادات المبارك بن محمد (متوفاى606هـ)، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 5 ص 185، تحقيق طاهر أحمد الزاوي - محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م.

ابن منظور سه معنا را براي اين واژه ذكر كرده است:

وسل : الوسيلة : المنزلة عند الملك . والوسيلة : الدرجة . والوسيلة : القربة . ووسل فلان إلى الله وسيلة إذا عمل عملا تقرب به إليه .

وسيله يعني جايگاه در نزد پادشاه، درجه و مقام و نزديك شدن. وقتي گفته شود فلاني به سوي خدا وسيله آورد، معنايش اين است كه وي عملي را انجام داد كه باعث تقرب و نزديكي او به خدا شد.

الأفريقي المصري، جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور (متوفاى711هـ)، لسان العرب، ج 11 ص 724، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى.

با توجه به سخنان اهل لغت، توسل به معناي تقرب جستن و نزديك شدن به غير، از طريق وسيله است، حال آن غير، خداوند متعال باشد (كه در جاي خودش بحث مي‌شود) يا انساني همانند او؛ كه در امور روز مره زندگي اين نوع توسل و تمسك ضروري و اجتناب ناپذير است،‌ منتها تمسك به وسيله با توجه به مقاصد و اهداف متفاوت است.

چنانچه آيت الله سند يكي از علماي معاصر شيعه مي‌فرمايند، در عالم امكان كارها از طريق اسباب و مسببات انجام مي‌شود و اين يك سنت الهي است:

ورد ايضا أن الله تعالى أبى أن يُجري الأمور إلاّ بأسبابها، فسنّة الخلقة في هذا العالم الإمكاني عن طريق الأسباب والمسبّبات ،

در روايت نيز وارد شده است كه خداوند متعال تنها امور را از طريق اسباب انجام مي‌دهد؛ پس سنت خلقت در اين عالم امكان از طريق اسباب و مسببات است.

و بعد از بيان مطالبي در اين زمينه، چنين نتيجه مي‌گيرد:

إذن أصل فكرة الوساطة والسببية والوسيلة سنّة إلهية تكوينية سنّها الله عزّ وجلّ في خلقة الممكنات.

بنا براين، تفكر واسطه قرار دادن و سببيت و وسيله قرار دادن، يك سنت تكويني الهي است که خداوند در خلقت همه موجودات ممکن الوجود (همه مخلوقات) قرار داده است.

الإمامة الإلهية - تقرير بحث الشيخ محمد السند لسيد بحر العلوم - ج 4 ص 33-35 ، بر اساس مكتبة الشاملة

حضرت آيت الله سبحاني نيز مي‌نويسد:

والتوسل بالأسباب في الحياة أمر فطري للإنسان ، فهو لم يزل يدق بابها ليصل إلى مسبباتها.

متوسل شدن به اسباب در زندگي، يك امر فطري براي انسان است، انسان پيوسته درب اسباب را مي‌زند تا به مطلب مورد نظرش برسد.

السبحاني، الشيخ جعفر، في ظلال التوحيد، ص 576، ناشر : معاونية شؤون التعليم والبحوث الإسلامية في الحج، سال چاپ : 1412

اما توسل از نظر اصطلاح علم كلام ، اين است كه انسان از طريق واسطه قرار دادن يكي از اولياي الهي ، به خداوند تقرب مي­جويد.

توضيح مطلب: از آنجايي كه انسان در تمام شؤونات خود كامل نيست و هميشه داراي نقص بوده و همواره محتاج فيض الهي است، و از طرفي ممكن است در اثر ارتكاب گناه و معصيت و نافرماني، از ساحه قرب الهي دور باشد، براي تقرب به خدا و سرعت اجابت درخواست خود ،‌ نيازمند وسيله اي ‌است كه بتواند آن خلاء و فاصله را پر كند و او را به خداوند نزديك سازد و هرچه سريعتر درخواستش به اجابت برسد.

از اين رو، به انسانهاي كامل و آبرومند تر از خود متوسل مي‌شود و آنها را نزد خداوند واسطه قرار مي‌دهد تا در اثر آن فيض و عنايت الهي شامل حال او ‌شود.

اين نوع توسل برگرفته از سنت تكويني الهي است كه ذكر كرديم.

آيت الله سند بعد از سخنان فوق در باره اين مطلب نيز مي‌گويد:

وحينئذ نقول : إنه مما اتفقت عليه طوائف المسلمين وفرقها أن السنّة التشريعية لا تخالف السنّة التكوينية ، فالشريعة تتناسب وتتلاءم مع الخلقة والفطرة التكوينية ، كما قال تعالى : (فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ ). وهذا بيان عقلي واضح دالّ على ضرورة التوجّه والتوسّل بالمقرّبين وبالمخلوقات الكريمة على الله تعالى.

مي‌گوييم: از جمله مطالبي كه همه گروه ها و فرقه هاي اسلامي بر آن اتفاق نظر دارد اين است كه سنت تشريعي با سنت تكويني مخالف نيست؛ پس شريعت با خلقت و فطرت تكويني همسان است؛ چنانچه خداوند فرموده است: اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده دگرگونى در آفرينش الهى نيست اين است آيين استوار.

اين بيان عقلي و روشن دلالت دارد كه توجه و توسل به افراد مقرب و مخلوقات بزرگوار و گرامي در نزد خداوند، ضروري است.

الإمامة الإلهية - تقرير بحث الشيخ محمد السند لسيد بحر العلوم - ج 4 ص 33-35، بر اساس مكتبة الشاملة

حضرت آيت الله العظمي سبحاني نيز حقيقت توسل را تقرب به خداوند براي به دست آوردن كمالات روحي و معنوي و پاك شدن از گناه و رهايي از عوامل بدي و شقاوت مي‌داند و مي‌فرمايد:

أن حقيقة التوسل هو عمل يشكل أساسا لقرب كمال الإنسان الروحي والمعنوي ، وتطهير الإنسان من سلسلة من الآثام وعوامل البؤس والشقاء .

حقيقت توسل  همان عملي است كه براي نزديک شدن کمال روحاني و معنوي انسان و پاك كردن وي از گناهان و رهايي از عوامل سختي و شقاوت انجام مي‌شود.

التوسل أو الإستغاثة بالأرواح المقدسة - الشيخ السبحاني - ص 102

بنا براين، توسل حضرت يوسف عليه السلام به آن شخص، توسل عرفي و از نوع توسل روز مره مردم بوده است نه توسل اصطلاحي كه در علم كلام مطرح است.
نكته مهم: در توسل قرب وسيله اهميت دارد.

در توسل (چه عرفي و چه اصطلاحي) بايد «وسيله» از قرب لازم براي حصول مقصود برخوردارد باشد و گرنه توسل معنا ندارد.

در قضيه توسل حضرت يوسف عليه السلام نيز آن فرد زنداني مقرب پادشاه مصر بود؛ از اين جهت حضرت يوسف به او فرمود: اذكرني عند ربك... ومقصودش اين بود كه بي‌گناهي ايشان را در نزد پادشاه بازگو نمايد و اين مطلب را مفسران ذيل اين آيه بيان كرده اند كه ذكر خواهد شد.
پاسخ از سؤال دوم:
پشيماني حضرت يوسف و گريه او سند معتبر ندارد

پيشيماني حضرت يوسف (عليه السلام) و گريه آن حضرت در خود آيه مباركه و آيات بعد از آن نيامده؛ بلكه اين مطلب در چند روايت ذكر شده كه سند معتبر ندارند.
 روايت اول: از امام صادق عليه السلام

طبق اين روايت، بعد از اين كه حضرت يوسف (عليه السلام) از آن زندان آزاد شده درخواست نمود، جبرئيل نازل شد و پيام از جانب خداوند آورد، اي يوسف! در همه مشكلاتي كه برايت پيش آمد، تو را چه كسي نجات داد؟ عرض كرد :‌ تو بودي خداي من. آنگاه خداوند متعال ايشان را مورد عتاب و سرزنش قرار داد:

عن طربال عن أبي عبد الله عليه السلام قال : لما امر الملك بحبس يوسف في السجن ألهمه الله علم تأويل الرؤيا ، ...

قال : فكيف استغثت بغيري ولم تستغث بي وتسئلني ان أخرجك من السجن ، واستغثت وأملت عبدا من عبادي ليذكرك إلى مخلوق من خلقي في قبضتي ولم تفزع إلى؟ البث في السجن بذنبك بضع سنين بإرسالك عبدا إلى عبد .

... خداوند وحي فرمود: پس چرا به غير من استغاثه كردي و از من فرياد خواهي نكردي و از من نخواستي تا تو را از زندان آزاد كنم؟ از بنده‌ي از بندگانم فريادرسي خواستي و به او دل بستي تا تو را به نزد مخلوقي از مخلوقات من يادآوري كند و چرا به من پناه نياوردي؟ از اين جهت تو را در مقابل اين خلافي كه مرتكب شدي، چند سال در زندان نگه ميدارم...

محمد بن مسعود العياشي (متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج 2 ، ص176، تحقيق : السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر : المكتبة العلمية الإسلامية - طهران

اين روايت از نظر سند ضعيف است ؛ چرا كه فردي به نام «طربال» در سند وجود دارد و او بين «طربال بن رجاء» و «طربال بن جميل» مشترك است و درباره هردوي آنها هيچگونه توثيق و مدحي در كتب رجال وجود ندارد. بنابراين، روايت ضعيف است و قابل استناد نيست.
روايت دوم: با سند مجهول

در روايت دوم صريحا آمده است كه حضرت يوسف (عليه السلام) بعد از نزول جبرئيل گريه كردند به گونه‌ي كه ديوارهاي زندان با گريه ايشان همراه شدند:

27 - عن عبد الله بن عبد الرحمن عمن ذكره عنه قال : لما قال للفتى : اذكرني عند ربك أتاه جبرئيل فضربه برجله... فبكى يوسف عند ذلك حتى بكى لبكائه الحيطان ، قال : فتأذى به أهل السجن، فصالحهم على أن يبكى يوما ويسكت يوما فكان في اليوم الذي يسكت أسوء حالا.

وقتي كه حضرت يوسف (عليه السلام) به آن جوان زنداني گفت: مرا در نزد اربابت (سلطان مصر) ياد كن، جبرئيل آمد و با پايش او را حركت داد ... يوسف گريه كرد به گونه‌اي كه ديوارها نيز به گريه در آمدند. راوي‌ مي‌گويد: با گريه او اهل زندان اذيت مي‌شدند، با آنها توافق كردند كه يك روز گريه كند و روز ديگر ساكت باشد؛ اما در روزهايي كه ساكت بودند حالش بدتر بود.

محمد بن مسعود العياشي (متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج 2، ص177

اين روايت نيز از نظر سند ضعيف است؛ چرا كه در سند آن تعبير «عمن ذكره»‌ آمده و مصداق آن مشخص نيست و مجهول است، در نتيجه به اين روايت نمي‌توان استناد كرد.

برفرض كه اين روايت سندش معتبر بود ، در روايت بعد قرينه وجود دارد كه گريه آن حضرت، در فراق پدرش حضرت يعقوب (عليه السلام) بوده است:

عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ما بكى أحد بكاء ثلاثة، آدم ويوسف وداود، فقلت: ما بلغ من بكائهم؟ .... واما يوسف فإنه كان يبكى على أبيه يعقوب وهو في السجن فتأذى به أهل السجن، فصالحهم على أن يبكى يوما ويسكت يوما...

محمد بن مسعود العياشي( متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج 2، ص 177

در نتيجه گريه كردن حضرت يوسف (عليه السلام) نه در آيات بيان شده و نه روايت معتبري در اين باره وجود دارد.
تفسير جمله «فانساه الشيطان ذكر ربه»

ميان مفسران فريقين درباره اين كه ضمائر «ه» در كلمات «فانساه» و «ربه» به حضرت يوسف (عليه السلام) بر مي‌گردند يا به «فرد زنداني» كه نجات پيدا كرد، دو قول ذكر شده است:

قول اول اين است كه ضمائر به خود حضرت يوسف (عليه السلام) بر مي‌گردد؛ معنايش اين است كه شيطان آن حضرت را به فراموشي واداشت و در نتيجه از غير خداوند كمك خواست.

قول دوم اين است كه ضمائر به «ساقي؛ فرد زنداني» بر مي‌گردد؛ معنايش اين است كه شيطان او را به فراموشي واداشت تا از حضرت يوسف (عليه السلام) در نزد پادشاه مصر سخن بگويد و صداي مظلوميت و بي‌گناهي ايشان را به گوش او برساند.

قول دوم در ميان علماء طرفدار بيشتري دارد.

علامه طبرسي در تفسير «جوامع الجامع» كه آن را بعد از تفسير «مجمع البيان»‌ نوشته، بعد از پذيرفتن قول دوم ، از قول اول (حضرت يوسف فراموش کرد) با عبارت «قيل» ياد مي کند و اين گونه تعبير نشان مي دهد که ايشان قول اول را قبول ندارد:

( اذكرني عند ربك ) صفني عند الملك بصفتي وأخبره بحالي وأني حبست ظلما ، فأنسى الشرابي ( الشيطان ذكر ربه ) أن يذكره لربه ، وقيل : أنسى الشيطان يوسف ذكر ربه في تلك الحال ...

در نزد اربابت از من ياد كن؛ يعني از سرگذشت من در نزد او ياد‌آوري كن و احوال را به او خبر بده كه من از روي ظلم در اين جا زندان شده ام؛ پس ساقي را شيطان به فراموشي واداشت تا نزد اربابش از اوياد كند. گفته شده كه شيطان يوسف را از ياد پروردگارش در اين حال باز داشت. ...

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، تفسير جوامع الجامع، ج2، ص221، تحقيق و نشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة: الأولى، 1418هـ.

علامه طبرسي در مقدمه تفسير جوامع الجامع» تصريح نموده است كه اين تفسير را بعد از تفسير مجمع البيان و كتاب ديگرش «الكاف الشاف» به درخواست پسرش، نوشته است:

أما بعد ، فإني لما فرغت من كتابي الكبير في التفسير الموسوم ب‍ " مجمع البيان لعلوم القرآن " ، ثم عثرت من بعد بالكتاب الكشاف لحقائق التنزيل لجار الله العلامة ، واستخلصت. ...

اقترح علي من حل مني محل السواد من البصر والسويداء من الفؤاد ، ولدي أبو نصر الحسن - أحسن الله نصره وأرشد أمري وأمره - أن أجرد من الكتابين كتابا ثالثا يكون مجمع بينهما. ...

ثم استخرت الله تعالى وتقدس في الابتداء منه بمجموع مجمع جامع للكلم الجوامع ، أسميه كتاب " جوامع الجامع " ، ولا شك أنه اسم وفق للمسمى ولفظ طبق للمعنى ،...

تفسير جوامع الجامع - الشيخ الطبرسي - ج 1، ص 48 - 50

مرحوم ملا فتح اله كاشاني مي فرمايد، فراموشي ساقي پادشاه با مذهب شيعه بيشتر سازگار است:

( فَأَنْساه الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّه ) فأنسى الشرابيّ أن يذكره لربّه . فأضاف إليه المصدر لملابسته له ، فإنّ الربّ لا يكون فاعلا ولا مفعولا . أو على تقدير : ذكر أخبار ربّه . قيل : أنسى الشيطان يوسف ذكر ربّه في تلك الحال حين وكل أمره إلى غيره واستغاث بمخلوق. والأوّل أليق بمذهبنا .

شيطان ساقي را به فراموشي واداشت تا شرح حال يوسف را نزد اربابش بيان كند؛ بنابراين، مصدر (ذكر) به كلمه «ربه» اضافه شده به خاطر ارتباطي كه ميان مصدر و مضاف اليه است؛ زيرا «رب» نه فاعل است نه مفعول بلكه مضاف اليه است. يا تقدير آيه اين است: «ذكر اخبار ربه» ؛ يعني شيطان او را به فراموشي واداشت تا خبر هاي اربابش را ذكر نكند.

گفته شده در هنگامي كه حضرت يوسف امر خودش را به غير خدا موكول نمود، شيطان ايشان را به فراموشي ياد پروردگارش واداشت، و از مخلوق خدا فرياد خواهي كرد. قول اول با مذهب ما سازگار تر است.

الملا فتح الله الكاشاني، زبدة التفاسير، ج 3 ، ص371.

علامه مجلسي نيز همانند علامه طبرسي قول دوم را قبول دارد و از قول اول (حضرت يوسف فراموش کرد) با عبارت «قيل» ياد مي کند:

 " اذكرني عند ربك " أي أذكر حالي عند الملك وأني حبست ظلما لكي يخلصني من السجن " فأنساه الشيطان ذكر ربه " أي فأنسى الشيطان صاحب الشراب أن يذكره لربه ، وقيل : أنسى يوسف ذكر اللهحتى استعان بغيره " فلبث في السجن بضع سنين".

مرا در نزد اربابت ياد كن؛ يعني شرح حال مرا نزد پادشاه ذكر كن كه از روي ظلم زنداني شده ام تا مرا از زندان برهاند. پس شيطان او را به فراموشي واداشت؛ يعني شيطان ساقي را به فراموشي واداشت تا نزد اربابش از او ياد كند. و گفته شده كه حضرت يوسف خدا را فراموش كرد تا اين كه به غير خدا ياري جست و در نتيجه هفت سال در زندان ماند.

المجلسي، محمد باقر (متوفاى1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج68، ص 113، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

مرحوم علامه طباطبايي مي‌گويد، برگشت ضمائر به حضرت يوسف (عليه السلام)، خلاف نص قرآن است:

وقوله : «فأنساه الشيطان ذكر ربه» الخ الضميران راجعان إلى الذي أي فأنسى الشيطان صاحبه الناجي . ... واما ارجاع الضميرين إلى يوسف .. فمما يخالف نص الكتاب فان الله سبحانه نص على كونه (ع) من المخلصين ونص على أن المخلصين لا سبيل للشيطان إليهم مضافا إلى ما اثنى الله عليه في هذه السورة .

گفتار خداوند : فانساه الشيطان ذكر ربه» هر دو ضمير به «الذي» بر مي‌گردد و معنايش اين است كه شيطان فرد زنداني همراه حضرت يوسف (عليه السلام) را كه از زندان آزاد شد، به فراموشي واداشت... برگشت دادن ضمائر به خود حضرت يوسف (عليه السلام) مخالف آيات روشن قرآن است كه تصريح مي‌كند ايشان از مخلصين است و در جاي ديگر تصريح نموده كه شيطان بر انسانهاي مخلص راه ندارد. علاوه برآن، خداوند متعال در اين سوره ايشان را مدح كرده است و مدح او با فراموش كردن خدا نمي‌سازد.

طباطبايى، سيد محمد حسين‏ (متوفاى1412هـ)، الميزان فى تفسير القرآن‏، ج11، ص181، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة‏، الطبعة : الخامسة، 1417هـ .

ايشان قرينه ديگري را از آيات بعد براي اين قول ذكر كرده است:

على أن قوله تعالى بعد آيتين: «وَ قالَ الَّذِي نَجا مِنْهُما وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ» إلخ، قرينة صالحة على أن الناسي هو الساقي دون يوسف.

علاوه بر دليل فوق، خداوند در دو آيه بعد فرموده: « و يكى از آن دو كه نجات يافته بود و بعد از مدّتى به خاطرش آمد ...» اين قرينه است بر اين كه فراموش كار همان ساقي بوده نه حضرت يوسف عليه السلام.

   الميزان في تفسير القرآن، ج‏11، ص 182

در تفسير «الامثل» نيز ‌آمده است:

ولكن مع ملاحظة الجملة السابقة التي تذكر أن يوسف كان يوصي صاحبه أن يذكره عند ربه ، يظهر أن الضمير يعود على الساقي نفسه .

از جمله پيشين، كه حضرت يوسف عليه السلام به همنشينش در زندان يادآوري نمود تا در نزد اربابش از او نيز يادي كند، به دست مي‌آيد كه ضمير به ساقي بر مي‌گردد.

مكارم الشيرازي، ناصر، الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، ج 7 ص 213

اين مطلب آن قدر روشن است كه حتي ابن تيميه نيز همين قول را نزديك تر به حقيقت مي‌داند و مي‌نويسد:

وقيل بل الشيطان أنسى الذي نجا منهما ذكر ربه وهذا هو الصواب فأنه مطابق لقوله (اذكرني عند ربك) قال تعالى (فأنساه الشيطان ذكر ربه) والضمير يعود إلى القريب إذا لم يكن هناك دليل على خلاف ذلك ولأن يوسف لم ينس ذكر ربه بل كان ذاكرا لربه وقد دعاهما قبل الرؤيا إلى الإيمان بربه.

گفته شده كه شيطان آن فردي را كه نجات يافت به فراموشي واداشت و ياد يوسف را در نزد اربابش از دل او برد. و اين قول حق است؛ زيرا اين قول مطابق اين فراز آيه: اذكرني عند ربك است. خداوند فرموده: فانساه الشيطان ذكر ربه، ضمير به نزديك بر مي‌گردد در صورتي كه دليل بر خلاف آن نباشد. و دليل ديگر اين است كه حضرت يوسف (عليه السلام) ياد پروردگارش را فراموش نكرده بود بلكه به ياد او بود، چرا كه قبل از خواب ديدن آنها را به سوي ايمان به خدايش فراخوانده بود.

كتب ورسائل وفتاوى ابن تيمية في التفسير، ج 15، ص 112، أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي

و در جاي ديگر نيز تصريح مي‌كند:

ومما يبين أن الذي نسي ربه هو الفتى لا يوسف قوله بعد ذلك (وقال الذي نجا منهما وادكر بعد أمة أنا أنبئكم بتأويله فأرسلون) وقوله (وادكر بعد أمة) دليل على أنه كان قد نسي فادكر.

از مواردي كه روشن مي‌سازد آن فردي كه فراموش كرد همان جوان بود نه حضرت يوسف (عليه السلام) ، آيه اي است که بعد از آن ذکر شده است : (وقال الذي نجا منهما وادكر بعد ...) و اين جمله «وادكر بعد امة» دليل بر اين است كه آن جوان فراموش كرد و پس از آن يادش آمد.

كتب ورسائل وفتاوى ابن تيمية في التفسير، ج15، ص118

ابن كثير نيز در كتابش مصداق «فانساه الشيطان ذكر ربه» را ساقي سلطان مي‌داند و مي‌نويسد:

وقوله (فأنساه الشيطان ذكر ربه) أي فأنسى الناجي منهما الشيطان أن يذكر ما وصاه به يوسف عليه السلام قاله مجاهد ومحمد بن إسحاق وغير واحد وهو الصواب.

گفتار خداوند متعال : (فأنساه الشيطان ذكر ربه) يعني شيطان آن فردي را كه نجات يافت به فراموشي واداشت تا سفارش يوسف (عليه السلام) را به ياد نياورد. اين قول را مجاهد،‌ محمد بن اسحاق و غير آنها گفته اند و اين قول حق است.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج1، ص207، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

ابو حيان اندلسي نيز در تفسيرش مي‌نويسد:

والضمير في فأنساه عائد على الساقي، ومعنى ذكر ربه : ذكر يوسف لربه ، ...

ضمير در «فانساه» به ساقي بر مي‌گردد و معناي «ذكر ربه» اين است كه (فراموش کرد) از يوسف (عليه السلام)  نزد اربابش سخن به ميان آورد. ...

تفسير البحر المحيط، ج5، ص310 ، محمد بن يوسف الشهير بأبي حيان الأندلسي الوفاة: 745هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ -2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الشيخ عادل أحمد عبد الموجود - الشيخ علي محمد معوض، شارك في التحقيق 1) د.زكريا عبد المجيد النوقي 2) د.أحمد النجولي الجمل

تا اينجا روشن شد كه هر دو ضمير به همان فردي بر مي‌گردد كه از زندان رها شد و نزد سلطان مصر آمد و ساقي شد تا وقتي جريان خوابهاي او پيش آمد، آنگاه كه معبران مصر از تعبير خواب عاجز شدند، به ياد حضرت يوسف (عليه السلام) افتاد و نزد سلطان از تعبير خوابش تعريف و تمجيد نمود.
پاسخ از سؤال سوم:

تا اينجا ثابت شد كه توسل حضرت يوسف عليه السلام از نوع توسل عرفي بوده كه تا امروز در ميان همه افراد بشر مرسوم است. اكنون از اين سؤال كه «آيا توسل آن حضرت به غير خداوند اشكالي ندارد؟» چند پاسخ ارائه مي‌شود.
اولا: استعانت از غير خدا براي دفع ضرر جايز و بلكه در مواردي واجب است

طبق صريح آيات قرآن و تاريخ روشن است كه حضرت يوسف (عليه السلام)  مورد ظلم برادرانش واقع شد و از شدت حسادت‌هاي كينه توزانه آنها به قعر چاه افتاد . بعد از اين كه از آنجا نجات يافت در بازار مصر به عنوان برده به فروش رفت و در خانه عزيز مصر نيز به جرم پيروي نكردن از خواسته‌هاي زليخا، به زندان محكوم شد و سالهاي پربار جواني اش را در آنجا گذرانيد.

با در نظر داشتن همه اين موارد، روشن مي‌شود که آن حضرت مورد ظلم واقع شد؛ اما در برخي مواقع شكايت از ظلم و فرياد بر عليه ظالم هم لازم است. از اين جهت حضرت يوسف (عليه السلام) براي دفع ظلم از خودش به يكي از اسبابي كه خلاصي او را از زندان به احتمال قوي در پي‌داشت، متوسل شد و از آن زنداني خواست كه بي گناهي اش را به گوش پادشاه برساند. اين نوع توسل از نظر عقل و شرع جايز و بلكه لازم است.

مرحوم طبرسي در اين باره مي‌گويد:

والقول في ذلك : إن الاستعانة بالعباد في دفع المضار ، والتخلص من المكاره ، جائز غير منكر، ولا قبيح ، بل ربما يجب ذلك . وكان نبينا صلى الله عليه وآله وسلم يستعين فيما ينوبه بالمهاجرين والأنصار وغيرهم ، ولو كان قبيحا لم يفعله .

سخن در باره اين مطلب اين است كه ياري خواهي از بنده براي دفع ضرر و نجات يافتن از بديها جائز است و امر ناپسند و زشت نيست؛ بلكه چه بسا واجب است. در مواردي كه براي انجام بعضي كارها مردم به پيامبر صلي الله عليه وآله مراجعه مي كردند آن حضرت از مهاجران و انصار و غير آنها كمك مي‌گرفت و اگر كمك خواستن از ديگران قبيح باشد، آن حضرت انجام نمي‌داد.

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، تفسير مجمع البيان، ج 5 ، ص 405، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م.

ملا فتح الله كاشاني در ذيل اين روايت‌ نيز مي‌گويد:

و ببايد دانست كه استعانت به مخلوق در دفع مضار و تخلص از مكاره جايز است به اجماع و غير قبيح؛ بلكه گاهست كه واجب مي‌شود و لهذا پيغمبر ما (ص) در حين تبليغ رسالت به مهاجر و انصار استعانت مي‌فرمود.

كاشاني، ملا فتح الله ( متوفاي قرن دهم)، تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج‏5، ص45

علامه طباطبايي بعد از اين كه برگشت ضمير «فانساه ذكر ربه» را به حضرت يوسف (عليه السلام) باطل مي‌داند، تصريح مي‌كند كه اخلاص باعث نمي‌شود انسان توجه به عالم اسباب را رها كند:

و الإخلاص لله لا يستوجب ترك التوسل بالأسباب فإن ذلك من أعظم الجهل لكونه طمعا فيما لا مطمع فيه بل إنما يوجب ترك الثقة بها و الاعتماد عليها و ليس في قوله: «اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ» ما يشعر بذلك البتة.

اخلاص براى خدا سبب نمى‏شود كه انسان به اسباب‏ متوسل نشود، زيرا از بزرگترين درجه هاي نادانى است كه انسان به طور كلى توقع داشته باشد اسباب را لغو كند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد؛ بلكه تنها اخلاص سبب مى‏شود كه انسان به سبب‏هاى ديگر دلبستگى و اعتماد نداشته باشد و اين جمله از آيه، دلالت ندارد كه حضرت يوسف اعتماد به خدا را ترك كرده است.

   الميزان في تفسير القرآن، ج‏11، ص 182

ابن كثير دمشقي نيز مي‌گويد:‌ اين درخواست حضرت يوسف (عليه السلام) دليل بر جواز توسل از طريق اسباب است و با توكل منافات ندارد:

 (اذكرني عند ربك) ... وفي هذا دليل على جواز السعي في الأسباب ولا ينافي ذلك التوكل على رب الأرباب.

 اين آيه دليل بر اين است كه توسل به اسباب جايز است و منافات با توكل به پروردگار جهانيان ندارد.  

البداية والنهاية، ج1، ص 207،‌ إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف – بيروت

فخررازي و ابن عادل حنبلي نيز شبيه سخن مرحوم طبرسي و مرحوم ملا فتح الله كاشاني در تفاسير شان آورده اند:

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاى604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج 18، ص 117، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

ابن عادل الدمشقي الحنبلي، ابوحفص عمر بن علي (متوفاى بعد 880 هـ)، اللباب في علوم الكتاب، ج11، ص110، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ ـ 1998م


ثانيا: توسل حضرت يوسف براي هدايت پادشاه مصر بوده است:

ابو حيان اندلسي پاسخ ديگري ارائه ميكند و آن اين كه درخواست حضرت يوسف (عليه السلام) از ساقي پادشاه مصر ، براي اين بود كه پادشاه را هدايت كند و به سوي خداوند يكتا دعوت نمايد؛ چنانچه خود همين ساقي را به سوي حق هدايت كرد؛ پس در نتيجه توسل او به غير خدا اشكالي ندارد:

 والذي أختاره أن يوسف إنما قال لساقي الملك : اذكرني عند ربك ليتوصل إلى هدايته وإيمانه بالله ، كما توصل إلى إيضاح الحق للساقي ورفيقه .

قول مورد اختيار من اين است كه حضرت به ساقي پادشاه گفت: مرا نزد اربابت ياد كن، تا اين كه از اين طريق به هدايت و ‌ايمان آوردن او دست پيدا كند؛ همانگونه كه براي ساقي و دوست او حق را روشن ساخت.

أبي حيان الأندلسي، محمد بن يوسف (متوفاى745هـ)، تفسير البحر المحيط، ج5، ص310 ، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود - الشيخ علي محمد معوض، شارك في التحقيق 1) د.زكريا عبد المجيد النوقي 2) د.أحمد النجولي الجمل، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ -2001م .


ثالثا: هدف حضرت يوسف تنها خبر به پادشاه بود نه خلاصي او از زندان

پاسخ ديگر اين است كه هدف حضرت يوسف (عليه السلام) اين بوده است كه از طريق اين شخص، از شرح حال مظلوميت خود و به ناحق زنداني شدنش، سلطان مصر را آگاه سازد؛ نه به اين اميد كه او را از زندان رها سازد؛ از اين جهت نه واجبي را ترك كرده و نه كار حرامي را مرتكب شده تا مستحق عقاب باشد.

مرحوم طبرسي ذيل جمله ( اذكرني عند ربك ) مي‌نويسد:

 صفني عند الملك بصفتي وأخبره بحالي وأني حبست ظلما ، فأنسى الشرابي (الشيطان ذكر ربه) أن يذكره لربه ،

نزد پادشاه مصر شرح حالم را بگو و خبر بده كه از روي ظلم به زندان افتاده ام. شيطان ساقي را به فراموشي واداشت تا نزد پادشاه از حضرت يوسف سخن بگويد.

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، تفسير جوامع الجامع، ج2، ص221، تحقيق و نشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة: الأولى، 1418هـ.

ابن تيميه از سران وهابيت نيز به اين پاسخ اشاره كرده است:

وقوله (اذكرني عند ربك) مثل قوله لربه (اجعلني على خزائن الأرض إني حفيظ عليم) فلما سأل الولاية للمصلحة الدينية لم يكن هذا مناقضا للتوكل ولا هو من سؤال الامارة المنهي عنه فكيف يكون قوله للفتى (اذكرني عند ربك) مناقضا للتوكل وليس فيه إلا مجرد إخبار الملك به ليعلم حاله ليتبين الحق ويوسف كان من اثبت الناس...

فلم يكن في قوله له (اذكرني عند ربك) ترك لواجب ولا فعل لمحرم حتى يعاقبه الله على ذلك بلبثه في السجن بضع سنين وكان القوم قد عزموا على حبسه إلى حين قبل هذا ظلما له مع علمهم ببراءته من الذنب

... ولبثه في السجن كان كرامة من الله في حقه ليتم بذلك صبره وتقواه فإنه بالصبر والتقوى نال ما نال.

اين سخن حضرت يوسف «اذكرني عند ربك» همانند سخن ديگر اوست كه فرمود: (اجعلني على خزائن الأرض إني حفيظ عليم). هنگامي‌كه ايشان ولايت را براي مصحلت ديني درخواست نمود، اين با توكل و امارتي كه مورد نهي است تناقض ندارد؛ پس چگونه سخن او «اذكرني عند ربك» با توكل در تناقض باشد در حالي كه هدف ايشان تنها خبر دادن به پادشاه بود تا از احوال او آگاه شود و حق روشن شود و حضرت يوسف از انسانهاي ثابت قدم بود.

در اين سخن حضرت يوسف (عليه السلام) ، ترك واجب و يا انجام كار حرام نيست تا مورد عقاب خداوند واقع شود و او را در زندان چندين سال نگهدارد، بلكه قبل از اين، آن گروه تصميم گرفتند كه وي را ظالمانه به زندان بياندازند، با اين كه مي‌دانستند او گناهي ندارد.

و ماندن او در زندان يك نوع اعطاي كرامت از جانب خداوند در حق بود تا از اين طريق صبر و تقواي كامل شود زيرا با صبر و تقوا به اين مقام رسيده است.

مجموع الفتاوى، ج15، ص113،‌ أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي

با توجه به سخنان مرحوم طبرسي و ابن تيميه، درخواست حضرت يوسف اصلا توسل نيست بلكه صرف خبر دادن از ظلمي است كه از سوي عزيز مصر بر ايشان روا داشته شده است.
نتيجه:

اولا: از نظر علماي شيعه و اهل سنت، اين درخواست حضرت يوسف (عليه السلام) از ساقي پادشاه مصر، توسل عرفي و مرسوم در ميان مردم است و توجه اسباب است

ثانيا: گريه و پشيماني حضرت يوسف از اين درخواستش در رواياتي مطرح شده كه از نظر سند ضعيف هستند.

ثالثا: حضرت يوسف عليه السلام هيچگاه خداوند متعال را فراموش نكردند و ضمائر در جمله (فانساه الشيطان ذكر ربه)، به ساقي سلطان بر مي‌گردد نه به حضرت يوسف (عليه السلام) تا در نتيجه ثابت شود كه آن حضرت خدا را فراموش كرده و از غير خدا استعانت كرده باشد.

رابعا: در اين درخواست حضرت يوسف هيچگونه اشكالي مطرح نيست ؛ زيرا استعانت براي دفع ظلم از غير جايز و بلكه لازم است. علاوه بر آن، هدف حضرت يوسف هدايت پادشاه مصر بوده و توسل براي هدايت بندگان اشكالي ندارد.

و نكته ديگر اين كه هدف ايشان صرف آگاهي پادشاه مصر از احوال خودش بوده است.


مطالب پاياني:
مطلب اول: چرا حضرت يوسف هفت سال در زندان ماند؟

بعد از روشن شدن پاسخ سؤالات فوق، مطلب اول اين است كه اگر توسل حضرت يوسف (عليه السلام) از نظر عرفي جايز و يا واجب بود، چرا هفت سال بعد از آن در زندان باقي ماند؟

طبراني در كتاب «معجم الكبير» روايتي را از ابن عباس نقل كرده كه رسول خدا صلي الله عليه و‌آله فرموده، اگر حضرت يوسف همان كلمه را به زبان نمي‌آورد، در زندان باقي نمي ماند.

11640 حدثنا أَحْمَدُ بن عبد الرحمن بن بَشَّارٍ النَّسَائِيُّ ثنا إِسْحَاقُ بن رَاهَوَيْهِ أنا عَمْرُو بن مُحَمَّدٍ العنقري (العنقزي) ثنا إِبْرَاهِيمُ بن يَزِيدَ عن عَمْرِو بن دِينَارٍ عن عِكْرِمَةَ عَنِ بن عَبَّاسٍ عن رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم قال عَجِبْتُ لصبرِ أَخِي يُوسُفَ وكَرَمِهِ وَاللَّهُ يَغْفِرُ له حَيْثُ أُرْسِلَ إليه ليستفتي في الرُّؤْيَا وَلَوْ كنت أنا لم أَفْعَلْ حتى أَخْرُجَ وعَجِبْتُ لصَبْرِهِ وكَرَمِهِ وَاللَّهُ يَغْفِرُ له أُتِي لِيَخْرُجَ فلم يَخْرُجْ حتى أَخْبَرَهُمْ بِعُذْرِهِ وَلَوْ كنت أنا لبادرتُ الْبَابَ وَلَوْلا الْكَلِمَةُ لَمَا لَبِثَ في السِّجْنِ حَيْثُ يَبْتَغِي الْفَرَجَ من عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ قَوْلُهُ اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ.

رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: از صبر و كرم برادرم يوسف در تعجبم، در حالي كه خداوند او را هنگامي‌كه براي پاسخ تعبير خواب نزدش فرستادند، بخشيد و اگر من بودم خواب را تعبير نمي‌كردم تا از زندان بيرونم كنند. و از صبر و كرمش در تعجبم در حالي كه خداوند او را بخشيد زماني كه آمدند تا وي را از زندان بيرون ببرند اما بيرون نرفت تا از بي‌گناهي او خبر بدهند، اگر من بودم با شتاب به سوي درب زندان مي‌رفتم و بيرون مي‌آمدم. اگر سخن وي نبود، در زندان نمي‌ماند؛ زيرا گشايش كارش را از غير خدا خواست كه فرمود: مرا نزد اربابت ياد كن.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبير، ج 11، ص249، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م.

در منابع شيعه نيز  اين روايت آمده است كه خداوند به حضرت يوسف خطاب كرد، از اين كه به غير من استغاثه كردي، تو را به ماندن بيشتر در زندان عقاب مي‌كنم. متن روايت اين است:

أخبرنا الحسن به علي عن أبيه عن إسماعيل بن عمر عن شعيب العقرقوفي عن أبي عبد الله عليه السلام قال إن يوسف اتاه جبرئيل فقال له : يا يوسف ان رب العالمين يقرؤك السلام ويقول لك من جعلك في أحسن خلقه ؟ قال فصاح ووضع خده على الأرض ثم قال أنت يا رب ، ثم قال له : ويقول لك من حببك إلى أبيك دون اخوتك ؟ قال فصاح ووضع خده على الأرض وقال أنت يا رب ، قال ويقول لك : من أخرجك من الجب بعد ان طرحت فيها وأيقنت بالهلكة ؟ قال فصاح ووضع خده على الأرض ثم قال أنت يا رب قال : فان ربك قد جعل لك جل عقوبة في استغاثتك بغيره فلبثت في السجن بضع سنين ، ....

امام صادق عليه السلام فرمود: جبرئيل نزد حضرت يوسف آمد و به ايشان گفت: اي يوسف! پروردگار عالميان سلام مي‌رساند و برايت مي‌گويد: چه كسي تو را به اين صورت زيبا آفريد؟ حضرت يوسف صحيه زد و گونه خود را بر خاك نهاد پس از آن گفت: خدا يا شما آفريدي. پس از آن جبرئيل گفت: خداوند برايت مي‌فرمايد: چه  كسي تو را نزد پدرت محبوب ساخت؟ حضرت يوسف فريادي زد و گونه اي خود را روي زمين نهاد و گفت: شما اي پروردگار. جبرئيل گفت: خداوند مي فرمايد: چه كسي تو را از تاريكي چاه بيرون آورد بعد از اين كه تو را در آنجا انداخته بودند و يقين داشتي كه هلاك مي‌شوي؟ حضرت يوسف صيحه كشيد و گونه اي خود را بر زمين نهاد و پس از  آن گفت: خدا يا تو بودي. جبرئيل گفت: خداوند براي تو در مقابل كمك خواهي از غير خدا عقوبتي قرار داد است ؛ پس از آن مدت هفت سال در زندان ماند. ...

القمي، أبي الحسن علي بن ابراهيم (متوفاى310هـ) تفسير القمي، ج1، ص345، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر - قم، الطبعة: الثالثة، صفر 1404.


پاسخ ها:

اولا: علت بيشتر در زندان ماندن حضرت يوسف عليه السلام، فراموش كردن ساقي است كه از مظلوميت و بي‌گناه بودن ايشان سخن نگفت. اين مطلب در خود آيه اين گونه آمده است:

فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ.

يعني شيطان ساقي را به فراموشي واداشت تا نتواند از حضرت يوسف سخن به ميان آورد و در نتيجه آن حضرت هفت سال ديگر در زندان باقي ماند.

ثانيا: خداوند اين گونه مقدر كرده بود كه حضرت يوسف عليه السلام براي تبليغ و هدايت زندانيان بيشتر در آنجا بماند.

ثالثا: گروهي كه حضرت يوسف را به زندان افكنده بودند، تصميم شان بر اين بوده كه مدت زيادي را وي در زندان نگه دارند. ابن تيميه در اين باره مي‌گويد:

وكان القوم قد عزموا على حبسه إلى حين قبل هذا ظلما له مع علمهم ببراءته من الذنب.

آن گروهي كه تا الآن او را زنداني كرده بودند، تصميم گرفتند كه وي را ظالمانه به زندان بياندازند، با اين كه مي‌دانستند او گناهي ندارد.

مجموع الفتاوى، ج15، ص113،‌ أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي

رابعا: روايت اول (روايت اهل سنت) از نظر سند ضعيف است؛ زيرا در سند آن شخص متروك الحديث قرار دارد. هيثمي بعد از نقل روايت مي‌نويسد:

رواه الطبراني وفيه إبراهيم بن يزيد القرشي المكي وهو متروك .

اين روايت را طبراني نقل كرده و در سند آن ابراهيم بن يزيد قرشي است که علما حدیث او را ترک کرده اند (از او حدیث نقل نمی کنند).

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 7 ، ص40، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

مناوي نيز بعد از نقل روايت مي‌گويد:

 ( طب وابن مردوية عن ابن عباس ) بإسناد ضعيف.

این روایت را طبراني و ابن مردويه از ابن عباس با سند ضعيف نقل كرده اند.

المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، التيسير بشرح الجامع الصغير، ج2، ص249، ناشر: مكتبة الإمام الشافعي - الرياض، الطبعة: الثالثة، 1408هـ ـ 1988م.

علاوه بر ضعف سند، متن روايت نيز منكر است و نسبت دادن مطالب آن به سرور انبياء حضرت محمد مصطفی صلي الله عليه وآله صحيح نيست، چرا كه حضرت مي‌فرمايند اگر من به جاي حضرت يوسف بودم، تا از زندان آزادم نمي‌كردند، تعبير خواب را نمي‌گفتم در حالي كه خداوند متعال اين علم را به حضرت يوسف داده بود، تا زندانيان و افراد بيرون از زندان را به راه خداوند دعوت نمايد. آنگاه بعيد است كه رسول خدا علمي را که خدا به ايشان عطا نموده باشد، براي نجات شخصي استفاده كند.

خامسا: روايت دوم (روايت شيعه) نيز از نظر سند ضعيف است؛ زيرا در سند آن «اسماعيل بن عمر» كه از «شعيب» روايت نقل كرده، واقفي مذهب است و هيچگونه توثيق ومدحي ندارد بنابراين، اين راوي مجهول الحال است و روايت فوق ضعيف است و قابل استناد نيست.

مرحوم آقاي خويي اين راوي را اين‌گونه معرفي مي‌كند:

إسماعيل بن عمر : = إسماعيل بن عمر بن أبان . روى عن شعيب العقرقوفي ، وروى عنه الحسن بن علي ، عن أبيه . تفسير القمي : سورة يوسف ، في تفسير قوله تعالى : " فأنساه الشيطان ذكر ربه " .

اسماعيل بن عمر،‌ همان اسماعيل بن عمر بن ابان است كه از شعيب عرقوقي روايت كرده و در تفسير قمي در سوره يوسف در آيه «فانساه الشيطان ذكر ربه» از وي حسن بن علي و او از پدرش روايت كرده است.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج 4 ص 76، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

مرحوم نجاشي در شرح حال او مي‌نويسد:

إسماعيل بن عمر بن أبان الكلبي واقف روى أبوه عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام ...

اسماعيل بن عمر بن ابان كلبي واقفي (هفت امامي) است. پدرش از امام صادق و امام كاظم عليهما السلام روايت كرده است. ...

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص 28، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

علامه حلي (رحمة‌ الله عليه) نيز تصريح نموده كه اين راوي واقفي است:

إسماعيل بن عمر بن أبان الكلبي واقف روى أبوه عن أبي عبد الله و أبي الحسن عليهما السلام و روى هو عن أبيه.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص 200، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

بنابراين، اگر فردي گمان دارد كه علت باقي ماندن ايشان در زندان، همان درخواست او از ساقي سلطان مصر است، صحيح نيست.
مطلب دوم؛ نسبت ترك اولي به حضرت يوسف مردود است

برخي از مفسران شيعه و اهل سنت ، ذيل اين آيه ذكر كرده اند كه چون حضرت يوسف عليه السلام ترك اولي انجام داد، خداوند متعال بر مدت زندان ايشان افزود و اين گونه ايشان را عِقاب كرد.

مرحوم آقاي سبزواري نجفي در تفسيرش با اين كه استعانت از غير خدا را در دفع ظلم جايز مي‌داند، تصريح كرده است كه اين كار از حضرت يوسف ترك اولي محسوب مي‌شود و حضرت يوسف به خاطر آن مورد سرزنش قرار گرفت :

و اعلم أن الاستعانة بالناس في دفع الظلم جائزة في الشريعة سببا لا أصالة بشرط أن لا يغفل الإنسان عن ذكر مسبّب الأسباب بالكلّية. و لمّا كانت حسنات الأبرار سيّئات المقرّبين، فإنه لا يجوز على مثل يوسف (ع) أن يستعين بغيره تعالى لا جرم صار يوسف مؤاخذا بترك ما هو أولى في حقه.

بدان كه ياري خواستن از مردم براي دفع ظلم در شريعت اسلامي جايز است؛‌ يعني توسل به سبب به شرط اين كه انسان از آن مسبب حقيقي به كلي غافل نشود. و چون حسنات نيكان براي مقربان بدي محسوب مي‌شود ؛ براي حضرت يوسف عليه السلام سزاوار نبود كه از غير خدا ياري بخواهد، ناگزير حضرت يوسف به واسطه ترك کار بهتری که بايد انجام مي‌داد، مؤاخذه شد.      

   الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج‏4، ص 43 ، سبزوارى نجفى محمد بن حبيب الله، (متوفاي قرن چهاردهم)، ناشر: دار التعارف للمطبوعات‏ مكان چاپ: بيروت‏، سال چاپ: 1406 ق‏‏

حضرت آيت الله مكارم شيرازي نيز در تفسيرش مي‌نويسد:

وبديهي أن مثل هذا التوسل للنجاة من السجن ومن سائر المشاكل ، ليس أمرا غريبا بالنسبة للأفراد العاديين ، وهو من قبيل التوسل بالأسباب الطبيعية، ولكن بالنسبة للأفراد الذين هم قدوة وفي مكانة عالية من الإيمان والتوحيد، لا يمكن أن يخلو من إيراد، ولعل هذا كان سببا في بقاء يوسف في السجن بضع سنين، إذ لم يرض الله سبحانه ليوسف (ترك الأولى) ! .

روشن است كه اينگونه متوسل شدن براى نجات از زندان و ساير مشكلات در مورد افراد عادى امری عجيب نيست، و از قبيل توسل به اسباب طبيعى مى‏باشد، ولى براى افراد نمونه و كسانى كه در سطح ايمان عالى و توحيد قرار دارند، خالى از ايراد نیست، شايد به همين دليل است كه خداوند اين" ترك اولى" را بر حضرت يوسف نبخشيد و به خاطر آن چند سالى زندان او ادامه يافت.

الشيخ ناصر مكارم الشيرازي ، الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، ج 7 ، ص 214.

بيضاوي از مفسران اهل سنت نيز مي‌نويسد:

والاستعانة بالعباد في كشف الشدائد وإن كانت محمودة في الجملة لكنها لا تليق بمنصب الأنبياء.

كمك از بنده در برداشتن سختي‌ها هر چند في الجمله امر پسنديده است؛ اما با مقام انبياء سازگاري ندارد.

البيضاوي، ناصر الدين ابوالخير عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاى685هـ)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج 3، ص 290، ناشر: دار الفكر – بيروت.

ابي السعود نيز مي‌گويد:

والاستعانة بالعباد وإن كانت مرخصة لكن اللائق بمناصب الأنبياء عليهم السلام الأخذ بالعزائم.

كمك خواستن از بندگان هر چند جايز است اما براي پيامبران شايسته اين است كه اراده قوي داشته باشند.

العمادي، أبي السعود محمد بن محمد (متوفاى 951هـ)، إرشاد العقل السليم إلي مزايا القرآن الكريم (تفسير أبي السعود )، ج 4، ص 280، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.


پاسخ:

اولا: قبلا ثابت كرديم كه درخواست حضرت يوسف از فرد زنداني آزاد شده، يك درخواست عادي و عرفي محسوب مي‌شود و به توسل مورد بحث در علم كلام، ارتباطی ندارد؛ بلكه ايشان مي‌خواسته از زبان اين فرد مظلوميت خود را به گوش پادشاه آن زمان برساند.

و يا به تعبير ابي حيان اندلسي كه سخنش را نقل كرديم، حضرت از اين طريق مي‌خواست پادشاه زمانش را هدايت كند.

با توجه به اين تحليل ديگر جاي براي اين گمانه و سخن باقي نمي‌ماند كه بگوييم ماندن حضرت يوسف به خاطر ترك اولي بوده است.

ارتكاب ترك اولي توسط حضرت يوسف عليه السلام را مرحوم طبرسي نيز رد كرده و بعد از نقل روايت مربوط به اين جريان مي‌گويد:

فلو صحت هذه الروايات فإنما عوتب يوسف عليه السلام، في ترك عادته الجميلة في الصبر، والتوكل على الله سبحانه، في كل أموره، دون غيره، وقتا ما ابتلاء وتشديدا.

اگر اين روايات صحيح و درست باشد بايد گفت: اين سرزنش و عتاب يوسف عليه السلام براى ترك عادت پسنديده‏اى بود كه در آن حضرت وجود داشت؛ يعني در برابر مشكلات صبر مي‌كرد و در تمام كارهاى خود و در هر بلا و سختى تنها به خداى سبحان توكل مي‌كرد.

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، تفسير مجمع البيان، ج 5 ، ص 405، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م.

دقت در تعبير «فلو صحت» مي‌رساند كه ايشان اين روايات را قبول ندارد و در نتيجه ترك اولي را هم نمي‌پذيرد.

ثانيا: ابن تيميه پاسخ ديگري را بيان كرده و آن اين كه ماندن حضرت يوسف (عليه السلام) در زندان تفضل و كرامت از جانب خداوند بوده تا فضايل او كامل شود و به آنچه خداوند مي‌خواست، دست يابد:

ولبثه في السجن كان كرامة من الله في حقه ليتم بذلك صبره وتقواه فإنه بالصبر والتقوى نال ما نال.

و ماندن او در زندان يك نوع اعطاي كرامت از جانب خداوند در حق او بود تا از اين طريق صبر و تقوايش كامل شود زيرا با صبر و تقوا به مقامات عالی می رسيد.

مجموع الفتاوى، ج15، ص113،‌ أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي

در نتيجه درخواست حضرت يوسف عليه السلام «ترك اولي» نبوده تا اين اشكالات پيش بيايد.

 

منبع: گروه پاسخ به شبهات/ مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)‌

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد